مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 114
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 114
بازدید ماه : 330
بازدید کل : 10133
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 114
باردید دیروز : 31
بازدید هفته : 114
بازدید ماه : 330
بازدید سال : 1235
بازدید کلی : 10133
چرا با آتش زدن خانه حضرت امیر(ع)، مسجد النبی آتش نگرفت؟

چرا با آتش زدن خانه حضرت امیر(ع)، مسجد النبی آتش نگرفت؟

بنده با مشاهده مناظره شبكه سلام يك سوال برايم بي جواب ماند و آن اين بود كه چرا با آتش كشيدن خانه حضرت امير مسجد النبي كه متصل به خانه حضرت امير بوده آتش نگرفته؟

پاسخ: در پاسخ به اين سوال توجه به دو نكته موضوع را روشن خواهد كرد:
اولا حضرت زهرا سلام الله عليها دو خانه داشته است كه محل زندگي آن بزرگوار بيشتر در خانه دومي بوده كه توسط حارثه بن نعمان به پيامبر و حضرت زهرا بخشيده شده بود .( طبقات الكبري، ترجمه، ج 8، ص 20) و حوادث مهم تاريخي از جمله يورش به خانه حضرت زهرا (س) و آتش زدن آن، دوران نقاهت ايشان، ملاقات‌ها و حوادثي كه در ايام نقاهت حضرت زهرا (س) اتفاق افتاده در خانه دوم بوده است.
علاوه بر اينكه بر فرض هم كه حضرت در خانه مشرف و نزديك مسجد النبي هم حضور داشته بوده باشد باز هم خللي در اصل ماجرا ايجاد نمي كند چرا كه به تصريح مورخان و نيز روايات، خانه حضرت دو درب داشته است كه يكي به داخل مسجد باز مي شده و يكي خارج از مسجد و به بيرون باز مي شده كه اتفاقات تاسف بار و حزن انگيز از اين درب مي تواند واقع شده باشد.
ثانيا: هيچ ترديدي در واقعه جانسوز آتش زدن درب خانه تنها يادگار پيامبراكرم, حضرت صديقه شهيده وجود ندارد و به اين مطلب علاوه بر قريب به اتفاق علماي شيعه, بسياري از بزرگان اهل سنت هم اعتراف كرده اند كه جهت آگاهي شما در ادامه به برخي از اين اقوال اشاره مي شود، ما به طور نمونه به برخي از روايات و گزاره هاي تاريخي از اهل سنت در مورد واقعه آتش زدن درب خانه حضرت زهرا سلام الله عليها اشاره مي كنيم آن وقت خودتان قضاوت كنيد :
اما پيش از پرداختن به اين اقوال توجه به يك نكته ضروري است و آن اينكه: اين خانه اي كه غاصبان خلافت آن را به آتش زدند متعلق به چه كسي بوده است؟ و آن شخص از چه درجه اعتباري نزد خدا و رسولش برخوردار بوده است؟ آيا اين پيامبر نبود كه به قول تمام مورخين و محدثين بيش از شش ماه هر روز بر در اين خانه مي ايستاد و بر اهل آن سلام ودرود و تحيت مي فرستاد؟ آيا همين پيامبر نبود كه بارها فرمود: فاطمه پاره تن من است هر كس او را بيازارد من را آزرده است؟ مگر آن بانوي دو عالم چه جرمي مرتكب شده بود كه با او چنين رفتاري كردند؟ آيا مزد رسالتي كه خدا در قرآن از قول پيامبرش نقل كرده: قل لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏: من از شما پاداشى نمى‏طلبم جز دوستى خويشاوندانم (شورى- 23) به آتش كشيدن درب تنها يادگارش و شكستن پهلو و شهيد كردن جنينش و سيلي زدن و... بوده است؟
حال اگر ما هم بي اعتنا به تمامي اين وقايع جانسوز باشيم در رديف همان افرادي كه اين وقايع ننگين را به وجود آوردند نخواهيم بود؟ چگونه مي توانيم در روز قيامت جوابگوي رسول خدا باشيم وقتي از ما در اين مورد سوال بفرمايد؟
مدارك و اسناد جسارتهاي به حضرت صديقه طاهره و آتش زدن درب خانه آن حضرت از منابع اهل سنت:
شايد بارزترين اين مدارك كلام خود ابوبكر باشد زماني كه وي در حالت مرگ افتاد از سه كار خود ابراز ندامت كرد كه يكي از آنها حمله به خانه حضرت زهرا است.
عبدالرحمان بن عوف كه مورد وثوق اهل سنت است اين روايت را نقل كرده و احمد حنبل پيشواي اهل سنت حنبلي و ديگران آن را در كتاب‏هاي خود آورده‏اند(كامل في الغة و الادب، ابي عباس محمد بن يزيد مجرد، ج 1، ص 6؛ سقيفه و فدك، ابي‏بكر احمد بن عبدالعزيز جوهري بغدادي، ص 70؛ مفاخرات، زبير بن بكار و لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، در ترجمه عمران بن داود رجلي.)
عبدالرحمان بن عوف مي‏گويد:«دخلت علي ابي‏بكر اعوده في مرضه الذي ممات فيه فسلمت و سألته به كيف به»؛ در هنگام بيماري ابوبكر همان بيماري كه از آن درگذشت به عيادت او رفتم بر او سلام كردم و احوال او را پرسيدم.
پس از نقل جملاتي خطاب به او گفتم:«فو اللَّه ان علمناك الا صالحاً مصلحاً»؛ به خدا سوگند ما تو را مردي صالح و مصلح شناختيم.
ابوبكر پاسخ داد:«اما اني لا آملي الا علي ثلاث فعلتهن وددت اني فعلتهن و ثلاث وددت اني سألت رسول اللَّه(ص) عنهن»؛ من به واسطه سه كار كه انجام داده‏ام، اندوهناكم و اي كاش اين سه كار را انجام نمي‏دادم و اين سه مطلب را از پيامبر(ص) مي‏پرسيدم.
فاما الثلاث التي فعلتها و ددت اني لم اكن فعلتها فوددت اني لم اكن كشفت عن بيت فاطمه و تركته و لو اغلق علي حرب»؛ اما آن سه كاري كه انجام دادم و اي كاش انجام نمي‏دادم: اي كاش حريم خانه فاطمه را نمي‏شكستم و به آن حمله نمي‏بردم و او را به حال خودش رها مي‏كردم و لو اين كه به سبب اين كار جنگي صورت مي‏گرفت.
در اين روايت خليفه اول تصريح مي‏كند كه اي كاش به خانه فاطمه(س) حمله نمي‏بردم و حريم آن خانه را نمي‏شكستم و اين مطلب به خوبي مؤيد حمله به خانه آن حضرت به خاطر رسيدن به خلافت است.
مقاتل بن عطيه مي‏گويد: ابابكر بعد از آن كه با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهراعليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش كشيد، هنگامي كه فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد كه فرزندش را سقط نمود و ميخ دربه سينه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آن كه ازدنيا رفت.»( الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱٫)
مسعودي (كه برخي وي را سني مذهب مي دانند) نيز در قسمتي از كتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلي مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ… وَ ضَغَطُوا سَيدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتي اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علي عليه السلام رو كرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش كشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛چنان كه محسن را سقط نمود.»( اثبات الوصية، مسعودي، (چاپ بيروت) ص۱۵۳ و در برخي چاپها ص ۲۳ ـ ۲۴٫)
ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه ، شيخ و استاد بخارى ، در كتاب المصنف ، مى‏گويد : « آنگاه كه بعد از رسول‏خدا ( ص ) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند . على ( ع ) و زبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه ( س ) دختر پيامبر ( ص ) رفت و شد مى‏كردند . عمر بن خطاب با خبر گرديد و بنزد فاطمه ( س ) آمد وگفت : اى دختر رسول خدا ( ص ) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست و پس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند ، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند . اسلم گفت : چون عمر از نزد فاطمه ( س ) بيرون شد ، على ( ع ) و ...به خانه بر گشتند . پس فاطمه ( س ) گفت : مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد ، و به خدا قسم ياد كرده اگر شما ( بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد ) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند ؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد » (كتاب المصنف ، ج 7 ، ص 432 ، حديث 37045 ، كتاب الفتن ). ‏
همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه ، آورده است . (سيوطى ، مسند فاطمه ، ص 36).
ابن عبدالبر ، در الاستيعاب ، نيز اين داستان را نقل كرده است . (ابن عبدالبر ، الاستيعاب ، ج 3 ، ص 975). و ...
بلاذري در انساب الاشراف مي نويسد: ... و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود : آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى ؟ گفت : بلى . چنانكه بلاذرى مى‏گويد : « ابوبكر به على ( ع ) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت . پس عمر با مشعلى آمد ، فاطمه ( س ) ناگاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت ، پس فرمود : يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى ؟ ! عمر گفت : بلى، و آنچنان به اين عمل مُصرّ هستم چنانكه پدرت بر ديني كه آورده بود محكم بود ». ( بلاذرى ، انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 586 ). ‏
ابوالفداء نيز مى‏گويد : « سپس ابوبكر، عمر بن خطاب را به سوى على و آنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه ( س ) بيرون كند، وگفت : اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ . پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند . پس فاطمه ( س ) بر سر راهش آمد وفرمود : كجا ؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى ؟ ! گفت : بلى. (ابوالفداء ، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156 . دار المعرفة ، بيروت ).
احمد شهرستاني در الملل و النحل به نقل از نظام مي نويسد: از جمله عقائد نظام آن بود كه مي گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده و فرياد مي زد: خانه را با اهلش به آتش بكشيد، در حالي كه در خانه نبود مگر علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام. او در ادامه مي نويسد: همانا عمر چنان ضربه اي به شكم فاطمه در روز بيعت زد كه فاطمه جنين خود (محسن) را از شكم انداخت.( الملل و النحل، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفه بيروت. قابل توجه اينكه نظام معتزلي از رؤساي مذهب معتزله در زمان خود بود كه در سال 231 از دنيا رفت).
يكي از علماي بزرگ سنى شافعي به نام جويني از همه صريحتر به اين مطلب اشاره كرده و مي نويسد: از پيامبر اكرم ( ص ) نقل شده كه فرمود : « چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده ، از وى هتك حرمت شده ، حقش غضب ، و ارثش منع شده ، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه » ...پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد ، پس بر من وارد مى‏شود ، محزون ، مكروب ، مغموم ، مقتول . . . » . ( فرائد السمطين ، ج 2 ، ص‏34 ، 35 طبع بيروت). ‏
ذهبي در شرح زندگاني ابن ابي دارم از قول ابن حماد كوفي مي نويسد: هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم ( ص ) آمدند كه وى « به محسن » باردار بود و تهاجم به خانه و ... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پا به دنيا ننهاده بود گرديد . چنانكه ابن ابى دارم در ادامه مي گويد: عمر لگدى بر حضرت زهرا ( س ) زد تا محسن سقط گرديد.(سير اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578). ‏
ابن عبد ربّه مي نويسد: پس عمر با شعله اي از آتش روانه خانه فاطمه شده تا آنجا را به آتش بكشد در اين هنگام عمر با فاطمه برخورد كرده، فاطمه به وي گفت: اي پسر خطاب آيا براي آتش كشيدن خانه ما آمده اي، عمر گفت: آري، مگر آنكه با ابوبكر بيعت كنيد...( العقد الفريد، ج 5، ص 13 و 14، چاپ بيروت 1404)
ابن قتيبه دينورى آورده است: ابوبكر عمر را به سوى كسانى كه بيعت نكردند و در خانه على تحصّن كردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى كسى بيرون نيامد. عمر هيزم خواست و گفت: قسم به آنكه جان عمر در دست اوست، يا بايد بيرون بياييد و بيعت كنيد و يا خانه را بر سر آنانكه در آن هستند آتش مى‏زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. ...وقتى فاطمه صداى آنها را شنيد، با صداى بلند فرياد كرد: «يا ابتاه» يا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه‏ها كه نكشيديم. وقتى كه گروه مهاجم گريه فاطمه را شنيدند. در حالى كه گريه مى‏كردند برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولى عمر و عده‏اى ماندند. على را بيرون آوردند و گفتند بيعت كن. على گفت: اگر بيعت نكنم چه مى‏كنيد؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى‏زنيم(الامامة و السياسة، ج 1، ص 30، تحقيق استاد على شيرى، منشورات رضى).
به هر حال آتش زدن درب خانه آنحضرت و نيز اذيتها و آزارهايي كه در دوران كوتاه پس از پيامبر از سوي غاصبان خلافت ديد واقعيتي است كه قابل انكار نمي باشد و مصيبتي است كه تا روز قيامت رنج و محنت آن از دل عاشقان اهل بيت عصمت و طهارت بيرون نخواهد رفت.



تعداد بازدید از این مطلب: 41
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود