اهل بيت عليهم السلام در برخورد با اهل كتاب
مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 141
بازدید دیروز : 31
بازدید هفته : 141
بازدید ماه : 357
بازدید کل : 10160
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 141
باردید دیروز : 31
بازدید هفته : 141
بازدید ماه : 357
بازدید سال : 1262
بازدید کلی : 10160
اهل بيت عليهم السلام در برخورد با اهل كتاب

اهل بيت عليهم السلام در برخورد با اهل كتاب

سيره اهل بيت عليهم السلام در برخورد و تعامل و با اهل كتاب در جامعه اسلامي چگونه بود است ؟

پاسخ:

با سلام موضوع فوق بسيار گسترده و پاسخ به آن مستلزم كار در حد يك پايان نامه ارشد مي باشد. لذا به عنوان نمونه از ميان معصومين به تعامل پيامبر با اهل كتاب اشاره مي شود. لازم به ذكر است كه مطلب ذيل بر گرفته از دايره المعارف طهور مي باشد و در صورت تمايل به كسب اطلاعات بيشتر مي توانيد به اين منبع مراجعه فرماييد

از آنجا كه رسول خدا(ص) علاوه بر رسالت معنوي به تأسيس حكومت در مدينه نيز دست زده اند، از جهات مختلفي شيوه مواجهه پيامبر با اهل كتاب قابل تأمل و بررسي است.

اول: رفتار پيامبر با اقليتها:
يكي از مسايل عصر، شيوه تعامل نظامهاي سياسي با اقليتهاي مختلف ديني، قومي، نژادي و... است. از اين رو است كه در جامعه جهاني، تاريخچه حمايت از حقوق اقليتها، پيشينه اي قابل توجه خصوصاً در قرن بيستم دارد. از اين رو در كنوانسيون حقوق مدني و سياسي سازمان ملل متحد، سخن از اعتقاد و عمل به مذهب به عنوان حقوق اقليتها است و حق ابراز عقيده و مذهب در عبادات و رسوم مذهبي و همچنين عمل به مذهب و تعليم آن مورد تأكيد است و در اعلاميه هاي رفع كليه اشكال تبعيض مذهبي و اعتقادي (نوامبر 1981) مجمع عمومي، [سازمان ملل] آزادي فكر و وجدان (نفس)، مذهب يا عقيده را به صورت عملياتي تعريف نموده اند و يا سخن از حق عدم اعمال تبعيض عليه اقليتها و... است.

در چنين فضايي، بررسي تعامل پيامبر(ص) با اهل كتاب كه اقليتهاي عصر نبوي بودند، موضوعيت يافته و شيوه مواجهه رسول اكرم با آنان قابل مطالعه است و اين پرسشها را توليد مي كند كه آيا در رفتار پيامبر با اهل كتاب، حقوق آنان رعايت مي گرديد؟ آيا سنت و سيره نبوي، احترام به حقوق اقليتها است؟ برخورد خشونت آميز پيامبر و يارانش خصوصاً با برخي از يهوديان مدينه را چگونه مي توان تفسير نمود؟ حكومتهاي اسلامي معاصر و مسلماناني كه مي خواهند سنت نبوي را احياء كنند، با تأسي به سنت و سيره پيامبر، امروزه با اقليتهاي ديني چگونه برخوردي داشته باشند؟ آيا مي توان با اتكاء به سنت ديني- اسلامي، كنفوانسيون ها، مواد حقوقي و اعلاميه هاي بين المللي و جهاني را پذيرفت؟

پاسخ روشن بدين پرسشها، هرگز آسان نيست. هر كدام از اين پرسشها كه مسايل امروز جهان نيز مي باشند، نياز به تحقيق و تدقيق و تأمل دارند. در اين نوشتار مسئله رفتار پيامبر با پيروان اديان از منظر يادشده كمتر مورد توجه قرار مي گيرد و به عبارت ديگر، حقوق سياسي و اجتماعي اقليتها در حكومت اسلامي گرچه مسئله بسيار مهمي است، اما چون اين تحقيق بر رويكرد تربيتي و اخلاقي سنت و سيره نبوي تمركز عمده دارد، در حاشيه و به صورت پيراموني مورد بحث قرار مي گيرد و مسئله رفتار پيامبر با اقليتها از زاويه ديگري بسط خواهد يافت.

دوم: از منظر ديگري نيز رفتار پيامبر با مسيحيان و يهوديان مسئله برانگيز و درخور پژوهش جدي است. از يكسو بنا بر نص قرآني، پيامبر خدا(ص) مظهر رحمت الهي بود و اين رحمت نيز خاستگاه آسماني دارد و رمز و راز موفقيت پيامبر در رسالت نيز به همين عطوفت، رحمت و مهرباني ايشان باز مي گردد. بدون ورود تفصيلي بدين مدعا حداقل دو آيه زير مؤيد مطلب نقل شده اند: «وما ارسلناك الا رحمة للعالمين» (انبياء/107) ترجمه: و اي رسول ما تو را نفرستاديم، مگر آنكه رحمت براي اهل عالم باشي. «فبما رحمة من الله لهم ولو كنتفظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك» (آل عمران/159) ترجمه: رحمت خدا، تو را با خلق مهربان و خوشخوي گردانيد. اگر تندخوي و سخت دل بودي، مردم از گرد تو پراكنده مي شدند. اگر پيامبر مظهر رحمت و عطوفت است، جنگ ها، عكس العمل خشونت آميز و برخورد قهرآلود خصوصاً با برخي يهوديان مدينه را چگونه مي توان تفسير نمود؟ چه مسايل، منابع و مستنداتي سبب مي شود كه مستشرقين غربي و گاه حتي نخبگان ديني آنها اسلام را دين شمشير بشناسند؟ آيا اعمال خشونت با ابلاغ رسالت ديني، فرهنگي و معنوي قابل جمع است و آيا غايات تربيتي و اخلاقي با تحكم و اجبار قابل تحقق اند؟ البته برخي مستشرقين و محققين غربي انصاف به خرج داده و تهمت زورمدار و شمشيرمحوربودن پيامبر دين اسلام را نفي نموده اند. از منظر تربيتي و اخلاقي و به تبع پرسشهاي فوق، مي توان گفت با توجه به سنت و سيره نبوي در رفتار پيامبر با اهل كتاب، اصل بر عطوفت، رأفت و رحمت بوده و خشونت و اجبار، صبغة عارضي و قهري دارد.

بررسي مسئله رابطه با اهل كتاب از نگاه اسلامي از زواياي مختلف قابل بررسي است. از جمله مي توان اين تعامل را با تمركز بر آيات و نصوص قرآني بررسي نمود. در اين زمينه آيات گويا و وبه نسبت قابل توجهي وجود دارند كه با ورود بدان ها، مي توان شيوه مواجهه مسلمين با اهل كتاب را استخراج نمود. خداوند مي فرمايد: «لاينهيكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين ولم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم وتقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين. انما ينهيكم الله عن الذين قاتلوكم في الدين واخرجوكم من دياركم و ظاهروا علي اخراجكم ان تولوهم ومن يتولهم فاولئك هم الظالمون» ترجمه: خدا شما را از دوستي آناني كه با شما در دين قتال و دشمني نكرده و شما را از ديارتان بيرون نراندند، نهي نمي كند تا بيزاري از آنها جوييد، بلكه با آنها به عدالت و انصاف رفتار كنيد كه خدا، مردم باعدل و داد را بسيار دوست مي دارد و تنها شما را از دوستي كساني نهي مي كند كه در دين با شما قتال كرده و از وطنتان بيرون كردند و بر بيرون كردن شما هم دست شدند تا آنها را دوست نگيريد و كساني از شما كه با آنان دوستي و ياوري كنند، ايشان به حقيقت ظالم و ستمكارند.

هم چنين، شيوه تعامل حضرت امير(ع) با اهل كتاب بسيار پندآموز و سازنده است. اين موضع عجيب و مهم ايشان كه در خطبه 27 نهج البلاغه آمده است، جاي مراجعه دارد:«به من خبر رسيده كه يكي از آنان (لشكريان معاويه) به خانه زن مسلمان و غيرمسلماني (المعاهده) كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده است، واردشده و خلخال، دستبند و گردنبند و گوشواره هاي آنها را از تن آنها بيرون آورده است... اگر به خاطر اين حادثه مسلماني از روي تأسف بميرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجا است: «فلو ان امراة مسلماً مات من بعد هذا اسفاً ما كان به ملوماً، بل كان به عندي جديراً». اين گونه رفتارهاي علوي هم پيامهاي سياسي دارند و هم درس هاي تربيتي و اخلاقي كه البته بايد در مكتوبي جداگانه به صورت مبسوط مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند. گرچه حضرت امير(ع) مبرزترين شاگرد مكتب پيامبر اسلام است و مواضعش از الگو و اسوه نبوي تبعيت مي نمايد. حاصل آنكه، تمركز اصلي نوشتار حاضر فقط بر رفتار و مواضع نظري و عملي شخصي پيامبر (و نه حتي نزديكترين پيروانش) با اهل كتاب تمركز خواهد داشت.

پيامبر و اهل كتاب
در يك دسته بندي و مقوله بندي ثنايي تعامل پيامبران با پيروان ساير اديان را مي توان در دو سطح متفاوت قالب بندي نمود؛ اول: رفتار با نخبگان و دوم: رفتار با غيرنخبگان.

اول: رفتار پيامبر با نخبگان اهل كتاب
مواضع حضرت رسول در برابر نخبگان اهل كتاب نيز در چهار شكل زير متصور است: يا پيامبر خود موضع سياسي نيز داشت و يا نداشت و صرفاً به عنوان پيام ديني و اخلاقي محض با نخبگان اهل كتاب ارتباط مي گرفتند. و نخبگان اهل كتاب نيز يا سياسي بودند و يا نبودند (يعني نخبگان خصوصاً ديني كه حاصل بار فرهنگي اديان گوناگون بوده اند).

مجموعه ترابط پيامبر با نخبگان اهل كتاب در مكه، از آن رو كه هنوز حكومت اسلامي تأسيس نشده و پيامبر در اختفا و تحت فشار مشركان بودند، در ذيل موضع ديني و رفتار اخلاقي و معنوي قابل تفسير است. از مصاديق بارز ارتباط پيامبر خدا با نخبگان سياسي، تعاملات پيامبر با حاكم حبشه، «نجاشي»، است كه با هجرت عده اي از مسلمانان آغاز گرديد. مي دانيم كه در سال پنجم بعثت، گروهي از مسلمانان به دستور رسول اكرم(ص) و به سرپرستي جعفربن ابي طالب راهي حبشه گرديدند. هجرت به حبشه به گفته مورخين دو بار و با فاصله نزديك صورت گرفته كه تعداد آنها جمعاً به بيش از 80 نفر مي رسيده است. اينان هم از دست مشركان قريش مصون مانده و هم پيام اسلام را به خارج از جزيرة العرب مي رساندند. انتخاب حبشه نيز احتمالاً به چند جهت بوده است؛ از سويي «نجاشي» در ميان حاكمان عصر، مردي عادل بوده، چنانچه پيامبر نيز به مهاجرين فرمود كه در آنجا پادشاهي غيرظالم حاكم است. از سوي ديگر ايران و پادشاهان آن به خاطر روابطي كه بين آنها و قريش بوده، امكان داشت كه مهاجرين را به قريش تسليم كنند و لذا چنين هجرتي به آن مناطق صورت نگرفت. وقتي قريش از اين مهاجرت مطلع شدند، تصميم گرفتند كه به حبشه رفته و حاكم آنجا را قانع كنند كه اينها را بازگرداند و در اين مسير با هدايايي، ابتدا زبدگان دربار را تطميع نمودند. اما نجاشي مدعاي آنان را مشروط به شنيدن كلمات مهاجرين نمود. وقتي مهاجرين به دربار فراخوانده شدند، تصميم گرفتند كه يك نفر به نمايندگي آنها سخن بگويد. جعفرابن ابي طالب كه اين مسئوليت را پذيرفته بود، وقتي نگراني همراهان را ديد، گفت: من آنچه را از راهنما و پيامبر خود شنيده ام، بدون كم و زياد خواهم گفت. جعفر در مقابل حاكم از وضعيت جاهلي خودشان و سپس تحولي كه پيامبر ايجاد نمود و سختگيري هاي قريش گفت. سخنان او بر نجاشي مؤثر افتاد و [نجاشي] از او خواست تا مقداري از كتاب آسماني پيامبر خود را بخواند. جعفر آياتي چند از آغاز سوره مريم را خواند و به خواندن آيات اين سوره ادامه داده و نظر اسلام را درباره پاكدامني مريم و موقعيت عيسي روشن ساخت. هنوز آيات سوره [مريم] به آخر نرسيده بود كه صداي گريه شاه و اسقف ها بلند شد و... نتيجه آنكه توطئه مشركان در نزد نجاشي بي اثر ماند و مهاجرين نزد نجاشي محبوب شده و ماندند.

برخي نكاتي كه از داستان مهاجرت به حبشه قابل ذكرند، به قرار زير است:
1) اين ارتباط به صورت مستقيم و از سوي شخص پيامبر نبود، ولي چنانچه در جملات جعفر ديديم، او گفت كه كلماتي را كه از رسول خدا شنيده ام، مي گويم و از اين رو تعامل غيرمستقيم پيامبر با نجاشي به عنوان حاكم سياسي آن سامان قلمداد مي گردد.

2) اين تعامل سبب شد كه زمينه و بستر براي ارتباطات ديگر به صورت مشخص تر و با اعزام سفرا ادامه يابد. چنانچه در تاريخ دو نامه از سوي پيامبر به زمامدار حبشه ثبت شده است:
اول: دعوت به سوي اسلام و سفارش درباره مهاجرين و دوم: راجع به اعزام مهاجرين به مدينه و.. ..
به عبارت ديگر، نجاشي از مصاديقي است كه هم در مقطعي كه پيامبر موضع ديني و معنوي محض در مكه داشت را دربر مي گيرد (نامه اول) و هم مقطعي كه پيامبر دست به تأسيس حكومت زده و علاوه بر موضع معنوي و ديني، موضع سياسي نيز داشت (نامه دوم).

قاصد نامه اول (عمروبن اميه) به قدري دقيق و روان شناسانه طرح مسئله نمود كه فضاي محبت را قبل از قرائت نامه فراهم نمود. او ضمن تشكر پيامبر از پذيرش مهاجرين، مراتب محبت و اخلاص را به قدري بالا برد كه نجاشي را از خود و مسلمين را از وي دانست و نيز شهادت و گواهي انجيل (مورد اعتقاد نجاشي) درباره محمد و اسلام را پذيرفت. شيوه طرح بحث كه قطعاً به توصيه پيامبر(ص) بود، از جهت تربيتي و اخلاقي مؤثر بود و مخاطب را جذب مي نمود. خصوصاً اينكه در متن نامه درباره حضرت عيسي آمده است كه، «گواهي مي دهم عيسي بن مريم مخلوق و كلمه خدا است كه آن را به مريم القاء فرمود. پس مريم به وجود عيسي آبستن گشت و آفريد خدا او را از نفخ روح، چنانكه آدم را بيافريد» كه روايتي دلپذير از شيوه ولايت پيامبر مسيحيان بود.

3) از آثار اين هجرت آن بود كه، نخبگان ديني مسيحي نيز از حبشه براي تحقيق بيشتر وارد مكه شدند. اين گروه 20 نفره پس از ملاقات [پيامبر] و با شنيدن آيات قرآن، بي اختيار اشك از ديدگان آنها سرازير شد و همگي نشانههايي كه در انجيل براي پيامبر موعود خوانده بودند، در وي محقق ديدند.

آياتي كه در شأن اين گروه نازل گرديد و پيامبر بر آنان خواند، حكايت از ظرافت، روانشناسي دقيق، مخاطب شناسي در ارسال پيام و بسترسازي براي تعليم و تربيت و... دارد. در آيه نازله و تلاوت شده (مائده/84-82)، ضمن اشاره به دشمني يهوديان و مشركان با مسلمانان، درباره مسيحيان آمده است كه: «لتجدن اقربهم مودة للذين امنوا الذين قالوا انا نصاري ذلك بان منهم قسيسين ورهباناً وانهم لايستكبرون. واذا سمعوا ما انزل الي الرسول تري اعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا امنا فاكتبنا مع الشاهدين. وما لنا لا نؤمن بالله وما جاءنا من الحق ونطمع ان يدخلنا ربنا مع القوم الصالحين» ترجمه: و با محبت تر از همه كس با اهل ايمان، آنانند كه گويند ما نصراني هستيم؛ اين دوستي نصاري با مسلمانان بدين سبب است كه برخي از آنها دانشمند و پارسا هستند و آنها بر حكم خدا تكبر و گردنكشي نمي كنند و چون آياتي را كه به رسول فرستاده شد، بشنوند، اشك از ديده آنها جاري مي شود؛ زيرا حقانيت آن را شناخته، گويند: بارالها به رسول تو محمد(ص) و كتاب آسماني تو قرآن، ايمان آورديم. ما را در زمره گواهان صديق او بنويس. گويند ما چرا ايمان به خدا و كتاب حق نياوريم در صورتي كه اميد آن داريم كه خدا در قيامت ما را در زمره صالحان داخل گرداند.

4) از درس هاي تربيتي مهم اين آيه آن است كه علي رغم عدم وجود ارتباط مستقيم و حضوري نجاشي با پيامبر خدا(ص)، اما وقتي نجاشي در سال نهم هجري از دنيا رفت، وقتي [پيامبر] خبر فوت او را شنيدند، متأثر گرديده و گريستند و فرمودند: امروز مرد صالحي از برادران شما رحلت كرد، بر او نماز بخوانيد و رسول اكرم(ص) از مدينه بر جنازه او در حبشه نماز گزارد. حداقل پيام اين رفتار نبوي آن است كه در گفتمان ديني، آدميان بر همديگر حقوقي دارند و اين حقوق پس از مرگ افراد نيز برقرار است. در اين عكس العمل، نوعي قدرشناسي از صالحان نهفته كه براي حاضران، ايجاد شوق، انگيزه و ميل براي طي مسير صواب و صلاح مي نمايد.

5) با نگاهي تربيتي و از منظر روانشناسي، اين پرسش جاي طرح دارد كه چگونه فردي مي تواند از راه دور و از طريق نمايندگانش، در شرايطي كه هيچ قدرت ظاهري نداشته و حتي از دست اطرافيان و بستگانش امنيت ندارد، پيامي به شاه، زمامدار و صاحب قدرت و شوكتي بفرستد و اين پيام تا عمق جان آن حاكم نفوذ نمايد و تأثير رواني و تربيتي داشته باشد؟ اين پرسش در صورتي اهميت بيشتر مي يابد كه حتي گاه افراد مدعي تحصيلات آكادميك در رشتههاي تربيتي و روانشناختي و يا صاحبان منبر و وعظ و خطابه در برقراري ارتباطي مؤثر و سازنده نه تنها با جامعه، بلكه حتي با فرزندانشان نيز عقيم مي مانند! آيا اين تأثيرات، حكايت از عمق و غناي اصل پيام از سويي و زيركي، مخاطب شناسي و به كارگيري ظرافتهاي تبليغي در پيام رسان ندارد؟

6) در نهايت اشاره كوتاه و گزينشي از تعامل پيامبر اكرم با نجاشي، اين امتياز عمده را داشت كه هم شامل ارتباط پيامبر در مكه كه قطعاً حامل هيچ بار سياسي نبود، مي شد و هم شامل ارتباط پيامبر در مكه كه خواه ناخواه نماينده پيامبر مي توانست سفيري معنوي و سياسي باشد و تأثيرات اين تعامل و ترابط نيز هم نخبگان سياسي و درباري را پوشش مي داد(از نجاشي تا درباريان و... ) و هم نخبگان ديني كه از حبشه به مكه آمدند و در ارتباط مستقيم و نزديك با حضرت محمد(ص) به شدت متأثر شدند و اين پيام گرم، معنوي و ديني را براي حبشيان هديه بردند. ارتباط پيامبر با نخبگان سياسي و ديني را مي توان بسط داد و از تأثيرات كلامي و غيركلامي، مستقيم و غيرمستقيم، مكتوب و شفاهي پيامبر بر جان صاحبان قدرتي كه خود به ديني ايمان داشتند و يا متوليان اديان و فرق، سخن به ميان آورد. اما مستندسازي كامل اين مدعا و تحليل محتواي مكاتبات و مراسلات و دعوتها و گفت وگوهاي پيامبر با نخبگان سياسي و ديني اهل كتاب، قطعاً كاري در سطح يك مقاله نيست و بايد در مكتوب مستقلي پيگيري گردد، اما براي اينكه به محققان ديگري براي ادامه اين پژوهش محورهايي براي مطالعه پيشنهاد گردد، عناويني در صدر اسلام و در رفتار نبوي، مستقيم و غيرمستقيم با نخبگان اهل كتاب (سياسي و غيرسياسي) كه مي تواند با رويكردي تربيتي و روانشناختي و اخلاقي مورد مطالعه دقيق قرار گيرد، مورد اشاره قرار مي گيرند:

1) نامه پيغبر اسلام به حاكم معان (از شهرهاي شام) و مسلمان شدن زمامدار آن سامان.
2) نامه به پاپ اعظم (ضعاطر) و مسلمان شدن پاپ كه زعامت روحانيت نصاري و زعامت ديني پيروان مسيح را داشت و حتي برخي گفته اند كه از سلطان مردم بزرگتر جلوه مي كرد ولي با اين اقدام، به دست مردم كشته شد.
3) تحليل محتواي نامه پيامبر به كليه زمامداراني كه به يكي از اديان معتقد بودند، از بعد تربيتي كه غير از «خسرو پرويز» (كه بر اساس شواهدي او نيز از اقدام جسورانه و گستاخانه اش بعداً پشيمان شد)، همگي با احترام، ادب و تواضع، سفير رسول خدا را پذيرفته و به محتواي پيام و فرستنده آن ارج نهاده اند.
4) شيوه تعامل پيامبر با نخبگان مذهبي مسيحيان نجران و داستان مباهله.

دوم: رفتار پيامبر با غيرنخبگان از اهل كتاب
اين قسمت، شامل مخاطبان و مصاديقي از اهل كتاب و پيروان اديان مي گردد كه يا افراد عادي و معمولي به نحوي مخاطب پيامبر قرار گرفته اند و يا اينكه حكمي، كلامي و پيامي از سوي پيامبر خدا(ص) فراگير بوده و خاص نخبگان و برجستگان نبوده و مخاطب ويژه نداشته است. تعامل پيامبر با اهل كتاب مدينه هم قبل از هجرت به مدينه و هم پس از آن قابل مستندسازي است. گرچه عمده رفتار و سنت نبوي با اهل كتاب [پس از هجرت] به مدينه باز مي گردد كه پيامبر مستقيما با صاحبان كتاب سروكار داشتند.

1) در مقطع قبل از هجرت، پس از مرگ ابوطالب، رسول خدا از سوي مشركان مكه مورد اذيت و آزار بيشتر و مستقيم تر قرار گرفت و بر اثر اين اختناق، تصميم گرفت به محيط ديگري برود. «طائف» در آن روز مركزيت خوبي داشت. بر آن شد تا يكه و تنها سفري به آنجا نمايد. سفر به آن سامان، نه تنها ظاهراً سودمند نيفتاد، بلكه با تحريك اشراف قبيله ثقيف، عده اي پيامبر را مورد اذيت و آزار قرار دادند و آن حضرت به سختي خودش را به باغي در آن اطراف رساند و زير درختي با خدا به استغاثه نشست. صاحبان باغ از ديدن وضع رقت بار آن حضرت متأثر شدند و به غلام مسيحي خود به نام «عداس» دستور دادند كه ظرف انگوري به حضور پيامبر ببرد. پيامبر در موقع خوردن انگور نام خدا بر زبان آورد. اين اقدام، عداس را حساس كرد و پرسيد كه مردم شبه جزيره با اين كلام آشنايي ندارند. حضرت از وي پرسيد: اهل كجايي و داراي چه آييني هستي؟ عرض كرد: اهل نينوا و نصراني هستم. حضرت فرمود: از سرزميني هستي كه آن مرد صالح، «يونس بن متي» از آنجا است. پاسخ پيامبر باعث تعجب بيشتر او شد. مجددا پرسيد كه شما يونس بن متي را از كجا مي شناسي؟ پيامبر فرمود: برادرم يونس، مانند من پيامبر الهي بود. سخنان پيامبر كه توأم با علايم صدق بود، اثر غريبي در عداس بخشيد. بي اختيار مجذوب پيامبر گشت. به روي زمين افتاد، دست و پاي او را بوسيد و ايمان خود را به آيين او عرضه داشت و... نكته اي كه در تحليل شيوه ارتباط پيامبر با عداس مسيحي قابل تذكر و توجه است آنكه، رفتار و گفتار نبوي تا آن حد دقيق، عميق، مؤثر و دلنشين بود كه آن فرد در لحظه اي واحد از عمري اعتقادات [خود] دست شسته و به رسالت نبوي ايمان مي آورد. چنين تأثير كلامي و تربيتي را در كجا و از سوي چه كسان ديگري مي توان يافت؟ اين چه مضموني بود و آن چه قالبي كه مخاطبان را مسحور مي نمود و مجذوب مي نمايد؟

2) در مقطع بعد از هجرت، بررسي رفتار و سيره نبوي با اهل كتاب، فرصت و مجال بيش از يك مقاله مي طلبد. از اين رو تنها به ذكر شواهدي بسيار محدود بسنده مي گردد:
پيمان دفاعي مسلمانان با يهوديان يثرب:
از آنجا كه قبل از حضور پيامبر در مدينه، يهوديان در سطح شهر فعال بوده و نقش محوري داشتند، لذا آن حضرت در بدو ورود، قراردادي داير بر وحدت مهاجر و انصار نوشت و يهوديان مدينه نيز آن را امضاء كردند. پيامبر طي شرايطي، آيين و ثروت آنها را محترم شمرد. اين قرارداد، سند تاريخي مهمي است و حكايت از آن دارد كه چگونه پيامبر خدا به اصول آزادي، نظم و عدالت در زندگي احترام مي گذاشت و چگونه با اين پيمان، يك جبهه متحد در برابر حملات خارجي پديد آورد. برخي از مواد قرارداد عبارتند از:
اول: امضاءكنندگان پيمان، ملت واحدي را تشكيل مي دهند.
دوم: هر فردي از يهوديان كه از ما پيروي كند و اسلام بياورد، از كمك و ياري ما برخوردار خواهد بود و تفاوتي ميان او و مسلمانان ديگر نخواهد بود و كسي حق ندارد به او ستم كند و يا ديگري را بر ضد او تحريك كرده و دشمنش را ياري نمايد.
سوم: يهوديان بني عوف (تيره اي از انصار) با مسلمانان متحد و در حكم يك ملت اند و مسلمانان و يهوديان در آيين و دين خود آزادند. بندگان آنها از اين بند مستثنا نيستند. يعني آنان در آيين خود آزادند، مگر گناهكار و بيدادگران كه آنان فقط خود و اهل بيت خود را هلاك مي كنند.
چهارم: يهوديان بني نجار، بني حارث، بني ساعده، بني جشم، بني اوس، بني ثعلبه، بني شطيبه، بسان يهوديان بني عوف هستند و از نظر حقوق و مزايا با هم فرق ندارند.
پنجم: كساني كه با يهود هم سر و هم رازند، حكم خود آنان را دارند.
ششم: هيچ كس نبايد در حق هم پيمان خود ستم كند. در چنين صورتي بايد ستمديده را ياري نمود.
هفتم: داخل يثرب براي امضاءكنندگان اين پيمان منطقه حرم اعلام مي گردد.
هشتم: هرگاه مسلمانان، يهود را براي صلح با دشمن دعوت كردند، بايد بپذيرند و هرگاه چنين دعوتي از طرف يهود، انجام گيرد، مسلمانان بايد قبول كنند؛ مگر اينكه دشمن با آيين اسلام و نشر آن مخالف باشد و...

درباره اين قرارداد نكات چندي قابل ذكرند:
1) اصل در رفتار نبوي با پيروان اهل كتاب، رحمت و صلح و دوستي بود و جنگ و ستيز، جنبه طفيلي و حاشيه اي دارد. قرارداد مورد اشاره به وضوح صفا و صميميت در رفتار نبوي با يهوديان كه بنا به نص قرآن (مائده/82) در مقايسه با نصاري از مسلمانان دورتر نيز بودند، را حكايت مي كند و اينجا است كه برخوردهاي خشونت آلود پيامبر با يهوديان در مراحل بعد را بايد ريشه يابي و تحليل نمود. برخورد پيامبر با يهوديان بني قينقاع پس از اهانت عده اي از اين گروه به زن مسلمان (سنجاق نمودن لباس زن به... ) و در پي مشاجرات و اظهار قدرت آنها در مقابل پيامبر و يارانش بود كه منجر به متاركه آنها به شام شد. يهوديان بني نضير، پيامبر را به قلعه خود فراخواندند، اما تصميم به ترور آن حضرت داشتند و از اين رو مورد مهاجمه واقع شدند. يهوديان بني قريظه در ماجراي جنگ احزاب، برخلاف قرارداد با پيامبر، با قريش و دشمنان پيامبر همكاري نمودند و... از اين رو برخورد با يهوديان، جنبه عارضي داشته و به شيوه رفتار خصمانه يهوديان مربوط است كه در قلب و پايتخت اسلام، مدينه، مشكل آفريني مي نمودند و لاجرم مي بايست براي حفظ امنيت و صلح، چاره و تمهيدي انديشيده مي شد.

2) اگر امروزه در جديدترين كنوانسيون هاي بين المللي و از طريق سازمان ملل متحد، سخن از اعاده حقوق اقليتهاي ديني و مذهبي است و در ذيل دفاع از حقوق آنها، بحث از حق حيات، حق برخورداري از هويت مستقل و به دور از تبعيض، حق ايمان و عمل آزادانه به مذهب و.. .، اما مي بينيم كه پيامبر اسلام در 14 قرن پيش، در حالي كه غرب و اروپا وارد فضاي قرون وسطي مي شد و در زماني كه اعراب در گفتمان جاهليت تنفس مي كردند، كه حتي گاه به فرزند دختر خود نيز رحم نمي كردند و نه نسل ديگران، كه نسل خود را نابود مي نمودند، در آن عصر قراردادي را با يهوديان امضاء مي نمايد كه تمام حقوق ديني و انساني را مورد توجه و به صراحت و طي مفادي طرح نموده و مي پذيرد و امنيت آنان را تضمين مي نمايد. از جمله شبهات وارده در تعامل پيامبر خدا با اهل كتاب آن است كه چرا بايد اقليت هاي ديني در جامعه اسلامي جزيه بپردازند؟ در پاسخ بدين اشكال گفته شده كه اولاً: در مواردي از اهل كتاب جزيه گرفته نمي شد؛ در مواردي بر اساس مستندات تاريخي جزيه به آنها باز پس داده مي شد و نهايـتاً در مواردي كه جزيه اخذ مي شود نيز فلسفه حكم آن است كه در حالي كه در جامعه اسلامي و در ذيل حكومت اسلامي امنيت و حقوق اهل كتاب به دست مسلمانان تأمين و تضمين مي گردد، اما آنها نسبت به فريضه جهاد و زكات كه بر مسلمانان واجب است، ملزم نبودند و لذا در صورت مشاركت ذميان در خدمت نظام و دفاع از كيان اسلامي و دوش به دوش مسلمانان، پرداخت جزيه از آنها ساقط مي گرديد.

3) ممكن است گفته شود كه اين اقدام به حسب ضرورتهاي سياسي صورت پذيرفته و حامل بار تربيتي و اخلاقي نيست. به عبارت ديگر، اين نسخه قابليت تعقيب و پيروي را نداشته و بنا به مصالح سياسي و خاص آن مقطع بوده است. اما وقتي شيوه رفتار پيامبر با يهوديان و اهل كتاب را در ساير موارد بدان منضم نماييم، آن گاه مي توان صداقت، جديت و عمق احترام پيامبر به ديگران را پي برد. در منابع اهل سنت آمده است كه جنازه اي را از كنار پيامبر مي بردند. پيامبر به خاطر احترام آن جنازه از جاي برخاست. شخصي به ايشان گفت: اي رسول خدا، اين جنازه يك يهودي است. پيامبر هم در جواب فرمود: آيا آن جنازه يك انسان نيست؟ بله و براي هر انساني در اسلام، ارزش و احترام و جايگاه خاص وجود دارد. و يا در مريضي حاد از يهوديان عيادت نموده و در آن حين، اسلام را بر مريض عرضه مي داشتند و فرد بر اثر رفتار محبت آميز و اخلاقي پيامبر، تحت تأثير قرار گرفته و مسلمان مي شد. و اين تحول روحي افرادي از اهل كتاب، حكايت گر آن است كه برخورد پيامبر بسيار عميقتر از ارتباطات حقوقي و سياسي و حتي تربيتي در قالب آموزشهاي رسمي بود، بلكه پيامبر با تمام وجود با ديگران مي جوشيدند و چون كلامي از جان دل برون مي آمد، لاجرم بر دل مي نشست و باعث تحول روحي و فكري مخاطب مي گرديد.

4) در مواردي نيز برخي از اهل كتاب از جاهاي ديگر، با حضور در مدينه و طي مذاكرات علمي و طرح پرسشهاي متعدد، در نهايت دست از آيين خود شسته و مسلمان مي شدند. از اين گونه شواهد مي توان به «جارود» نصراني اشاره كرد كه از اهالي بحرين بود و با حضور در مدينه و طي پرسش و پاسخ هايي، حقانيت اسلام براي او محرز گرديد و اسلام آورد.

5) از اين گونه شواهد مي توان استنتاج نمود كه اگر پيامبر مأمور بود كه بالاصاله ديگران را با حكمت، موعظه حسنه و جدال احسن به دين خدا بخواند (نحل/125) و نه با شمشير و زور و تحكم، در مواجهه با اهل كتاب و پيروان اديان ديگر نيز از همين مجاري، بهره كافي و وافي را مي بردند؛ با مواضع حكيمانه و يا سخنان حكمت آميز، افراد را اقناع و مجاب مي نمودند و يا با موعظه نيكو و در شرايط آماده، دل ها را مي ربودند و يا با جدال احسن (نيكوترين شكل مجادله)، آنها را به تعامل سالم و دوستانه دعوت مي نمودند كه ممكن بود با حفظ دين خود، طي قرارداد و عهدنامه و قول و قراري، ذيل حكومت اسلامي با حفظ امنيت و سلامت به زندگي ادامه دهند و يا در مواردي آنقدر تحت تأثير قرار مي گرفتند، كه به آيين نبوي روي آورده و از باورهاي سابق دست مي شستند.

نتيجه
1) پيامبر با اهل كتاب چه در زماني كه در موضع قدرت بودند و چه در موضع ضعف بودند، تعامل مثبت و سازنده داشتند، تا حدي كه برخي از حتي نخبگان اهل كتاب صرفاً از طريق نامه و يا ارسال سفير و از طريق ارتباط غيرمستقيم با پيامبر، مسلمان مي شدند.

2) برخورد خشونت آميز و قهرآلود پيامبر با برخي از اهل كتاب و خصوصاً يهوديان، از حقايق غيرقابل انكار است. به عبارت ديگر، اسلام هم دين رحمت است و هم دين خشونت. اما سخن آنجا است كه از اين دو، كدام نقش كليد ي تر و محوري تري دارند؟ از آنجا كه پيامبر، بارزترين خليفه خدا در روي زمين و مظهر جمال و جلال الهي است و خداوند نيز هم رحمان است و هم منتقم، هم رحيم است و هم جبار؛ پيامبر نيز به عنوان جانشين خدا بايد هم اهل رأفت باشد و هم [اهل] شمشير؛ ولي مهم آن است كه كدام يك از اين دو بر ديگري سيطره و سبقت دارد و كدام يك در خدمت آن ديگري است؟ پاسخ اين پرسش درباره خداوند بنا به آنچه در دعاي جوشن كبير آمده، اين است كه رحمت خدا واسعه و فراگير است و رحمت خداوند بر غضبش تقدم و پيشي گرفته است: « يا من سبقت رحمته غضبه» (مفاتيح الجنان، دعاي جوشن كبير، فراز 19). از اين رو پيامبر نيز بايد ابتدا و بالاصاله مظهر رحمت خدا باشد و در صورت ضرورت اهل غضب باشد. به عبارت ديگر، شيوه برخورد عطوفانه و مشفقانه پيامبر با اهل كتاب از يك مبناي محكم اعتقادي برخوردار بوده و تعامل اخلاقي و تربيتي پيامبر، داراي مباني و اصولي است كه مي بايست مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار گيرد.

3) گرچه رفتار پيامبر با اهل كتاب در بيش از 14 قرن پيش، حتي در آن سطح كه در قالب قراردادهاي حقوقي و سياسي نيز آمده است، با جديدترين كنوانسيون هاي حقوق مدني و سياسي برابري مي كند، اما ترابط پيامبر با اهل كتاب در سطح حقوقي و مدني و سياسي خلاصه نشده و گفتمان حاكم بر ارتباطات پيامبر با پيروان اديان ديگر، عمدتاً اخلاقي، معنوي و تربيتي بود و از اين رو بسياري از افراد در مواجهه با پيامبر، مسحور و شيفته ايشان شده و تسليم ديني مي شدند كه او عرضه مي نمود.

4) شيوه ارتباط پيامبر با اهل كتاب نيز گاه مستقيم و گاه غيرمستقيم، مكتوب و شفاهي و... بود و مخاطبان نامهها و كلمات پيامبر نيز يهوديان، مسيحيان، زرتشتيان و صابئين بودند؛ اين مخاطبين نيز در دو سطح نخبگان و فراتر از نخبگان قابل دسته بندي اند، كه به حسب ضرورت و موقعيت مخاطب، از سه طريق حكمت، موعظه حسنه و يا جدال احسن (بهره گيري از بهترين شيوههاي جدل) مورد دعوت و مذاكره قرار مي گرفتند.



تعداد بازدید از این مطلب: 47
موضوعات مرتبط: شبهات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود